سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستارگان دوکوهه

اینجا دفتریست از خاطرات بی قراریم. یک پلاک و یک سربند دارم. حسرت بی سنگریست دفتر دلداده گیم

محاسن نداشت اما محاسنی داشت...

    نظر

                                                                                                                               

 

خیلی جوون بود..جوونی ترکه ای با قدی متوسط.بیست سالش بود....


اما صورتش هنوز به اون صورت مو در نیاورده بود..محاسن نداشت ...اما محاسنی داشت...


وقتی سربسرش میزاشتیم و باهاش شوخی می کردیم.بهش میگفتیم خوشبحالت تو هیچ وقت شیمیایی نمی شی..!!


آخه وقتی صورت مو نداشته باشه ماسک ضد گاز خوب به صورت می چسبه و گاز شیمیایی به داخل نفوذ نمی کنه....


وقتی گلوله توپ فرانسوی نزدیکی ما خورد زمین همه بچه ها افتادن...یه عده بلند شدن اما ...یه عده هرگز بلند نشدن....


یه هو نگاش کردم..دیدم ترکش توپ.دست چپش رو از کتف برده بود....بوی گوشت و خون به مشام می رسید...


خدا ..دست اگه از مچ قطع بشه..اگه از ساعد قطع بشه...اگه از بازو قطع بشه!!!میشه با بند پوتین بست و جلو گیری از خونریزی زیاد کرد اما.....


ترکش به پهلوش هم آسیب زیادی زده بود.صورت بی محاسن و با محاسنش خونی شده بود...


لبخند زد و گفت:به من می گفتید هیچ وقت شیمیایی نمیشم؟..شمام هیچ وقت مثل آقام ابوالفضل (ع) نمی شید....

 

السلام علیک یا ابوالفضل العباس(ع) یا ساقی بی دست یا ساقی العطشان......

 


 

خوشبحالت که جوون موندی..ولی ما باید حسرت جوونی رو بخوریم...